بالاخره نمره ها اومد.معدلم عددی شد که فکرشونمیکرد.18.83.خداروشکر که باوجوداون همه سختی تونستم دووم بیارم.
اماخلاصه وارثبت کنم مشکلاتموذزطی فرجه هاوامتحانات.
کتابخونه دارو وپزشکی یکدفعه ای اومدن ومارو راه ندادن دانشکدشونمجبورشدم تنهای تنها صبح برم کتابخونه مرکزی ونزدیک دوازده برسم ب خوابگاه.
درراه بازگشت بودم که سه نفرخفت گیرحمله کردن و چاقوکشیدن که گوشیتوبده.من ازیک طرف نمیخواستم درگیربشم چون اکثرشون حال طبیعی نیستن ممکنه چاقوروفروکنن  توی بدنت.ازطرفی نمیخواستم گوشی روبدم بهشون.پرتش کردم وسط خیابون وبعددرگیریمختصری فرارکردن والبته گوشیم زیرلاستیک ماشینها له شده بود.نتیجه اینکه بدون گوشی بودم ایام امتحانات رو .لپ تاپم شب دوتا امتحان عملی گه باید فیلم میدیدم سیم شارژرش سوخت ودوب شد چون صرفا برق خوابگاه مشکل داشته.
ازدست هم اتافی شلحته اتاقو سمپاشی کرده بودن و اجازه ورودنداشتیم واگرقراربود بخوابم بایدتوی نمازخونه میخوابیدم که خوشایندنبوداصلا.

نیم ساعت ب امتحان،توی دستشویی کتابخونه  مرکزی گیرکردم.یعنی درش قفل شدودیگه بازنشد.هیچکسی هم نبود،درشم خیلی بلند بودوفاصلش تاسقف خیلی خیلی کم.جای پاهم اصلا نداشت ک بخای بری بالاومیرفتی هم جانمیشدی(بخصوص باشکم گنده)
خاستم زنگ بزنم اتش نشانی روم نشد!سایت کتابخونه رفتم که شمارشونوبردارم زنگ بزنم اماروم نشد!
نهایتن باهرمشقتی بودرفتم بالاش و چون جانمیشدم(بخصوص سرم و قفسه سینم) خیلی بد خودموانداختم دستشویی بغلی!و یک ربع ب امتحان مونده ومنی که کلالباسام ازخاک سفیدشده بود و فاصله ی دوروترافیک  صبح مسیر(4راه گلستان تا فلکه پارک) 
تدریس یک روز درمیان  وماجراهاشم بماند.
آما،الان همشون شدن خاطره های خوشایند وخنده داری که این روزا حسابی بایاداوری وبازافرینیشون میخندیمشایداگراینهانبودند 18.83هم نبود و کمترمیشدمعدلم!شایدیکنواختی ضررداشته و این چالش هانیازبوده.ب هرروی،بمونه یادگاری.

مشخصات

آخرین جستجو ها